!لباس های زیر مارک دار بپوشید

 

ما انسان ها در گذر از کوچه پس کوچه های زمان دستخوش چه تغییرهایی که نشدیم وقتی به تک تک  خاطرات خاک خورده ی  مادران و پدرانمان نگاهی تازه بیاندازیم به خوبی معنای عبارت اضافی "تفاوت نسل "را درک میکنیم . ایشان چگونه حدیث جوانی خود را نقل کردند و ما به کدام روایت سرگردانیم ، کهنه زیراندازهای گسترده بر حیاط باغچه دار آقاجونمون اینا ،آب بی حال و رمق حوض کوچک مامان بزرگ اینا  که میراب محله  هر هفته رنگ جلا  و روح  صافی به نوبت در دامانش می ریخت ،پنج و شش دختر بچه ای که سرو صدا ی کودکانه ی خود را در هیاهوی باد پاییزی گم می کنند، یکی چادر گل دار عمه جون به سر کرده یکی عینک عمو جون به چشم میزند وبا کوته طنابی چرخان مدت ها آواز بر لب به بالا و پایین می پریدند و پسر بچه های شیطون محله که حتما با تیرو کمان سنگی خود به جان پرنده های بی زبان افتاده اند و یا با دوچرخه های اسقاطی خود هوار کشان خاک زمین را به خورد مردم می دهند، و حالا سر گرمی ما چیست...؟

چند روز پیش، که پس از مدت ها مجبور شدم از اتوبوس های شرکت واحد، این ناوگان عمومی فوق راحت، استفاده کنم پنج بلیط به مبلغ صد تومان از پیرمرد دکه نشین خریداری کردم و در هوای بارون زده ی  سحر گاهی بر روی یکی از صندلی های پلاستیکی خیلی تمیزش لم دادم. بوی دود گازوئیل، سر و صدای زیاد موتور، هوای گرم و نامطبوع...  به راستی لیاقت مردمانی که در سرزمینی نفت خیز می زیند همین ارابه متحرک است؟ این خدمت است یا صدقه سری؟ بگذریم، بلیطی از دسته بلیط ها جدا کردم تا به راننده بدهم که چشمم به تصویر طراحی شده بر روی بلیط ها افتاد ، برج میلاد بود و گل و بلبل و در گوشه پائین بلیط نوشته بود "برج میلاد افتخار ملی" با دیدن کلمه افتخار ناخودآگاه به یاد معضل اخیر آینده سازان این مرز و بوم افتادم، آخه به تازگی مد شده است پسر های جوان لباس های زیرمارکدار می پوشند و طوری می نشینند که مارک آنها معلوم باشد!

در حالی که از پنجره شلوغی خیابان را خیره می نگریستم با خود می اندیشیدم جوانان ما را چه می شود؟ به راستی منزلگاه این بار کج کدام ویرانه سرایی خواهد بود؟ با فرهنگ و اصالت ما چه کردند، گرفتاری به دام اعتیاد کافی نبود؟ حال حتما به جای بالیدن به اسامی بزرگان تاریخ کهنمان، به جای انس گرفتن با نامی که ریشه در خون ما دارد، به جای شناختن اسامی طنین اندازی همچون بوعلی سینا، رازی، آرش کمانگیر، بابک خرمدین و غیره و غیره باید به مارک هایی چون Calven Klain و Tommy Hilfiger آن هم بر لبه ی لباس زیر خود مفتخر باشیم. حتما شنیده اید که داریوش در شعر خود اینگونه می خواند :"افتخار ما به آن بی انتها است" اما اگر بدین منوال قدم در راه رسیدن به مفاخرمان گام بر داریم به جای خطر ناکی می رسیم! حال می فهمم که دولت بی تقصیر است، اگر لباس زیر  مایه ی فخر جوانان ماست، برج میلاد هم افتخار ملی ماست!

 

 

بچه ها این نقشه ی جغرافیاست

بچه این قسمت اسمش آسیاست

شکل یک گربه در اینجا آشناست

چشم این گربه به دنبال شماست

بچه ها این گربهِ ایران ماست

بچه ها این سرزمین نازنین

دشمن بسیار دارد در کمین

داغ دارد هم به دل هم بر جبین

بوده نامش از قدیم ایران زمین

یادگار پاک قوم آریاست

بچه ها بچه ها از هر گروه و هر نژاد

دست اندر دست هم بایست داد

فارغ از هر زنده باد و مرده باد

سر به راه مملکت باید نهاد

 مام میهن عاشق صلح و صفاست

 

بچه ها این پرچم خیلی قشنگ

پرچم سبز و سفید و سرخ رنگ

هم نشان ازصلح دارد هم ز جنگ

خار چشم دشمنان چشم تنگ

افتخار ما به آن بی انتهاست

 

بچه ها این خانه اجدادی است

گشته ویران تشنه ی آبادی است

خسته از شلاق استبدادی است

مرحم دردش کمی ...؟

پارسی را پاس داریم

 

"آنچه فرهنگ ما را زنده نگاه داشت، زبان مادری مان است پس تلاش کنیم زبان مادری خود را زنده نگاه داریم و تا می توانیم از واژه های زبان خودمان بهره ببریم و با آنها گفتگو کنیم و بنویسیم"

 

این نقل قولی بود از ابتدای یک فایل PDF که در آن به همت ایرانیان بلژیکی فهرستی از کلمات پر کاربرد و جانشین پارسی آن گرد آوری شده است، ممکن است بسیاری از کسانی که به این وبلاگ سر می زنند زبان خود را زبانی بغیر از پارسی بدانند و این فایل از دید ایشان ارزشی نداشته باشد. ولی شما نیز گاهی به ناچار مجبورید بعضی از کلمات پارسی را در زبان یا نوشتار خود بکار بگیرید. پس به همه توصیه می کنم این فایل را دانلود کنید و نگاهی به کلمات آن بیاندازید، که این کار خالی از لطف نیست.

 

 

برای دانلود فایل اینجا را کلیک کنید

 

 

دو فرشته

دو فرشته مسافر برای گذراندن شب، در خانه ی یک خانواده ثروتمند فرود آمدند. این خانواده رفتار نامناسبی داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند، بلکه زیرزمین سرد خانه را در اختیار آنها گذاشتند.
فرشته پیر در کنار دیوار زیرزمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد. وقتی که فرشته جوان از او پرسید چرا چنین کاری کرده، او پاسخ داد: «همه امور بدانگونه که می نمایند نیستند.»
شب بعد، این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیر ولی بسیار مهمان نواز رفتند. بعد از خوردن غذایی مختصر، زن و مرد فقیر، رختخواب خود را در اختیار دو فرشته گذاشتند.
صبح روز بعد، فرشتگان، زن و مرد فقیر را گریان دیدند. گاو آنها که شیرش تنها وسیله گذران زندگیشان بود، در مزرعه مرده بود.
فرشته جوان عصبانی شد و از فرشته پیر پرسید: «چرا گذاشتی چنین اتفاقی بیفتد؟ خانواده قبلی همه چیز داشتند و با این حال تو کمکشان کردی، اما این خانواده دارایی اندکی دارند و تو گذاشتی که گاوشان هم بمیرد.»
فرشته پیر پاسخ داد: «وقتی در زیرزمین آن خانه ثروتمند بودیم، دیدم که در شکاف دیوار کیسه ای طلا وجود دارد. از آنجا که آنان بسیار حریص و بد دل بودند، شکاف را بستم و طلاها را از دیدشان مخفی کردم. دیشب وقتی در رختخواب زن و مرد فقیر خوابیده بودیم. فرشته مرگ برای گرفتن جان زن فقیر آمد و من به جایش آن گاو را به او دادم. همه امور بدانگونه که می نمایند نیستند و ما گاهی اوقات، خیلی دیر به این نکته پی می بریم.»

پیشینه پرچم و درفش ایرانی

 

نخستین اشاره در تاریخ اساطیر ایران به وجود پرچم، به قیام کاوه آهنگر علیه ظلم و ستم آژی دهاک(ضحاک) بر میگردد. در آن هنگام کاوه برای آن که مردم را علیه ضحاک بشوراند، پیش بند چرمی خود را بر سر چوبی کرد و آن را بالا گرفت تا مردم گرد او جمع شدند. سپس کاخ فرمانروای خونخوار را در هم کوبید و...

 

 

ادامه نوشته

طرز برخورد با افراديکه شما را تحقير مي كنند

واکنش نشان دادن در مقابل افرادي که شما را خوار کرده و ارزش هـايتـان را زير سؤال مي برند، قدري دشوار و دردناک است. گاهي اوقات زخم هايي که اينگونه افراد به شما وارد مي آورند، ممکن است تا ابد باقي بمانند...

 

ادامه نوشته

! كاربردهاي مختلف نوت بوك



گروه اينترنتي پرشين استار | www.Persian-Star.org

گروه اينترنتي پرشين استار | www.Persian-Star.org

گروه اينترنتي پرشين استار | www.Persian-Star.org

ادامه نوشته

آموزش زبان شماره اول

Concerns over 2010 World Cup

عنوان درس: نگرانی ها در مورد جام جهانی 2010

 

ادامه نوشته

داستان زندگی

داستان عجیب لطفا آن را تا انتها بخوانید

 

اتومبیل مردی كه به تنهایی سفر می كرد در نزدیكی صومعه ای خراب شد.  مرد به سمت صومعه حركت كرد و به رئیس صومعه گفت : «ماشین من خراب شده. آیا می توانم شب را اینجا بمانم؟ »

رئیس صومعه بلافاصله او را  به صومعه دعوت كرد. شب به او شام دادند و حتی ماشین او را تعمیر كردند. شب هنگام وقتی مرد می خواست بخوابد صدای عجیبی شنید. صدای كه تا قبل از آن هرگز نشنیده بود . صبح فردا  از راهبان صومعه  پرسید كه صدای دیشب چه بوده اما آنها به وی گفتند :« ما نمی توانیم  این را به تو بگوییم . چون تو یك راهب نیستی»

مرد با نا امیدی از آنها تشكر كرد و  آنجا را ترك كرد.

چند سال بعد  ماشین همان مرد بازهم در مقابل همان صومعه خراب شد .

راهبان صومعه بازهم وی را به صومعه دعوت كردند ، از وی پذیرایی كردند و ماشینش را تعمیر كردند. آن شب بازهم او آن صدای مبهوت كننده عجیب را كه چند سال قبل شنیده بود ، شنید.

صبح فردا پرسید كه آن صدا چیست اما راهبان بازهم گفتند: :« ما نمی توانیم  این را به تو بگوییم . چون تو یك راهب نیستی»

این بار مرد گفت «بسیار خوب ، بسیار خوب ، من حاضرم حتی زندگی ام را برای دانستن فدا كنم. اگر تنها راهی كه من می توانم پاسخ این سوال را بدانم  این است كه راهب باشم ، من حاضرم . بگوئید چگونه می توانم راهب بشوم؟»

راهبان پاسخ دادند « تو باید به تمام نقاط كره زمین سفر كنی و به ما بگویی چه تعدادی برگ گیاه روی زمین وجود دارد و همینطور باید تعداد دقیق سنگ های روی زمین را به ما بگویی. وقتی توانستی پاسخ این دو سوال را بدهی تو یك راهب خواهی شد.»

مرد تصمیمش را گرفته بود. او رفت و 45 سال بعد برگشت و در صومعه را زد.

مرد گفت :‌« من به تمام نقاط كرده زمین سفر كردم  و عمر خودم  را وقف كاری كه از من خواسته بودید كردم . تعداد برگ های گیاه دنیا 371,145,236, 284,232    عدد است. و 231,281,219, 999,129,382   سنگ روی زمین وجود دارد»

راهبان پاسخ دادند :« تبریك می گوییم  . پاسخ های تو كاملا صحیح است . اكنون تو یك راهب هستی . ما اكنون می توانیم منبع آن صدا را به تو نشان بدهیم.»

رئیس راهب های صومعه مرد را به سمت یك در چوبی راهنمایی كرد و به مرد گفت : «صدا از پشت آن در بود»

مرد دستگیره در را چرخاند ولی در قفل بود . مرد گفت :« ممكن است كلید این در را به من بدهید؟»

راهب ها كلید را به او دادند و او در را باز كرد.

پشت در چوبی یك در  سنگی بود . مرد درخواست كرد تا كلید در سنگی را هم به او بدهند.

راهب ها كلید را به او دادند و او در سنگی را هم باز كرد. پشت در سنگی هم دری از یاقوت سرخ قرار داشت. او بازهم درخواست كلید كرد .

پشت آن در نیز در دیگری از جنس یاقوت كبود قرار داشت.

و همینطور پشت هر دری در دیگر از جنس زمرد سبز ، نقره ، یاقوت زرد و  لعل بنفش قرار داشت.

در نهایت رئیس راهب ها گفت:« این كلید آخرین در است » . مرد كه  از در های بی پایان خلاص شده بود قدری تسلی یافت. او قفل در را باز كرد. دستگیره را چرخاند و در را باز كرد . وقتی پشت در را دید و متوجه شد كه منبع صدا چه بوده است متحیر شد. چیزی كه او دید واقعا شگفت انگیز و باور نكردنی بود.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

اما من نمی توانم بگویم او چه چیزی پشت در دید ، چون شما راهب نیستید .

 

 

.........برای او

 

ای نگاهت نخی از مخمل واز ابریشم

 

چند وقت است که تنها به تو می اندیشم

 

به تو آری به تو یعنی به همان منظر دور

به همان سبز صمیمی به همان باغ بلور

به همان سایه ، همان وهم ، همان تصویری

که سراغش ز غزل های خودم میگیری

به همان زل زدن از فاصله دور به هم

یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم

به تبسم ، به تکلم ، به دل آرایی تو

به خموشی ، به تماشا ، به شکیبایی تو

به نفس های تو در سایه سنگین سکوت

به سخن های تو با لهجه شیرین سکوت

شبحی چند شب است آفت جانم شده است

اول اسم کسی ، ورد زبانم شده است

در من انگار کسی در پی انکار من است

یکنفر مثل خودم عاشق دیدار من است

یکنفر ساده ، چنان ساده که از سادگی اش

می شود یک شبه پی برد به دلدادگی اش

آه ای خواب گرانسنگ سبکبار شده

بر سر روح من افتاده و آوار شده

 

 

در من انگار کسی در پی انکار من است

یکنفر مثل خودم تشنه دیدار من است

یکنفر سبز ، چنان سبز که از سرسبزیش

می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش

 

آی بیرنگ تر از آینه یک لحظه بایست

راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست ؟

اگر این حادثه هر شبه تصویر تو نیست

پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکی است ؟

حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش

عاشقی جرم قشنگی است در انکار مکوش

 

آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود

آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود

اینک از پشت آینه پیدا شده است

و تماشاگه این خیل تماشا شده است

آن الفبای دبستانی دلخواه تویی

عشق من   آن شبح شاد شبانگاه تویی

مصاحبه(ثمره و میوه اش یا میوه ای گواراست و یا زرکوم کشنده.)

تا بوده بحث بحث جوانان بوده و هست.اما مهم این هست که مسئولین جامعه تنها شعار ندهند و چاره ای بیندیشند.با اینکه خوب می دانم از مخاطبان وبلاگ کمتر کسی هست که چنین بحثهائی را دوست داشته باشد جز عده ای معدود.و من هم اقلیت را بر اکثریت ترجیح دادم.

به طور اتفاقی در نشریه آذر که مربوط به دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی (رشته حقوق) هست با مصاحبه ای برخورد کردم که ترجیح دادم یک قسمت کوچکی از این مصاحبه رو در وبلاگ گذاشته و برداشت خودم را مطرح کنم.

قسمتی از مصاحبه حاج آقای مصلح (مسئول نهاد رهبری) تقدیم حضورتان می گردد.

ادامه نوشته

نرم افزار پیام رسان فارسی

آخرش این نرم افزار رسید امتحانا داره تموم میشه حالا بشینین فارسی اس ام اس زدن تمرین کنین با ۲۰۰ حرف

دريافت نرم افزار پيام رسان فارسی : نسخه جاوا - 0.91

 

بقیه ی توضیحات رو سایتش هست

برگفته از هراه اول

به خود كفائي رسيديم

 

يادمه وقتي پاي صحبت بزرگترها مخصوصا بابابزرگ مامان بزرگ ها مي نشستيم، وقتي اون ها سرگرم تعريف خاطرات ماندگارشون بودند، گهگاه واسه اينكه تلنگري هم به ما بزنند و به روش خودشون ما رو به درس و مشق مشتاق كنند مي گفتند: "قدر اين موقعيتتون رو بدونيد، زمان ما برق نبود ما زير نور فانوس و چراغ نفتي درس مي خونديم، چشمامون اشك ميومد و ضعيف مي شد، اما حالا شما برق داريد..."

اي... كجائيد كه اگر هستيد خدا نگهدارتون باشه و اگر رخت سفر از اين دنياي زشتي ها بستيد اميدوارم مورد رحمت درگاهش باشيد، كجائيد كه ببينيد توي همين عصر و دوره هم ما شب ها كنار نور شمع مجبوريم درس بخونيم. همه به جلو رفتند و ما بي وقفه عقب گرد مي كنيم، تنها نام پيشرفت را يدك مي كشيم. كارمان به جايي رسيده است كه برق را جرعه جرعه به كاممان مي ريزيم، مبادا سراب آرزوي هسته اي خشك بشود! آينده روشن است! روزي خواهد آمد كه هوا را هم جيره بندي استنشاق مي كنيم...

بگذريم، با تمام اين مشكلات و سختي ها ما به خود كفائي رسيديم! به كوري چشم دشمنان چشم تنگ، بويژه آمريكاي بي تربيت!، و همه ي كافران از خدا بي خبر كه خواستار نابودي ما هستند يا به قول مقام نخست وزير " اين نوكيسه هاي تازه به دوران رسيده" با وجود تمام قحطي ها و مشكلات، دانشگاه غيرآزاد واحد اسكو مفتخر است كه اعلام كند در تامين مايحتاج بعد از غذا، همانا دسر دانشجويان به خود كفائي رسيد!

عكس از ني ني

بر اساس اين گزارش درختان ميوه اي كه هوشمندانه در مسير دانشگاه به سلف توسط دانشگاه در سال هاي گذشته نصب شده بود، اينك به بار نشسته و دانشجويان مي توانند بعد از صرف غذا به طور رايگان از درختان آويزان شوند و دسر خود را تازه تازه ميل كنند كه به گفته ي متخصصان اين امر نتنها براي هضم غذا مفيد است كه سبب شادي و نشاط دانشجويان نيز مي شود. در همين راستا "آلبالوي دسته دار"، جايزه بهترين فكر و ايده ي خود كفائي در سال 2008 در امر معده و شكم به جناب دكتر اهداء شد.  هم اكنون محققين از سراسر دنيا به اسكو آمدند تا از اين طرح دكتر الگو برداري و در كشورهاي خود پياده سازي كنند.

حالا دريافتيد كه چرا در كنار غذاي سلف به ما ميوه نمي دهند؟!...

 

عكس از ني ني

 

 

اينترنت در ايران

 

یک سری مطالبی هست که نباید به ما ربطی داشته باشه و ما نبايد راجع به اون ها حرف بزنيم. بنزين رو گرون كردن ما چيزي نگفتيم،چون به ما ربطي نداره، قيمت مسكن و مايحتاج زندگي ۳ برابر شد ما چيزي نگفتيم، چون اصولا به ما ربطي نداره، زدند و گرفتند و بردند به جرم سوسولي، ما چيزي نگفتيم چون اصولا به ما ربطي نداره، آب و برق و گازمون داره تموم ميشه و به خشكسالي خورديم ما چيزي نگفتيم چون به ما ربطي نداره..........

اما يك مطلبي در مورد اينترنت از زبان وزير اطلاعات و فناوري خوندم كه بعنوان دانشجوي كامپيوتر فقط تونستم  به حال خودم گريه كنم... شما هم در ادامه مطلب بخوانيد و لذت ببريد... آشنايي حرف خيلي قشنگي به من زد، گفت نوابغ و تحصيل كرده هامون كه همه از ايران رفتند و در حال رفتن هستند، هر كس هم كه پولي دست و پا كرده و سرش به تنش مي ارزه يه خونه اي اون طرف آب دست و پا كرده و از اينجا رفته، پس اون هايي كه باقي موندن....

نظر شما چيه؟

(براي خواندن نظرات وزير فن آوري و اطلاعات به ادامه مطلب توجه كنيد)

ادامه نوشته

این هفته بر شما چه خواهد گذشت؟

ادامه نوشته

این هفته بر شما چه خواهد گذشت؟

 

 

 

ادامه نوشته

گزارش از تلاش جوانان برای یكسان سازی ظاهری

 

 

 

جوان روحیه تنوع طلبی دارد و در پی مطرح كردن خودش است، اگر زمینه تنوع طلبی سالم و توسعه معرفت انسانی بویژه از نظر تاریخی و هویتی وجود نداشته باشد جوانان به سمت ظاهرگرایی و مصرف گرایی سوق پیدا می كنند...

ادامه نوشته

پس شاخه‌هاي ياس و مريم فرق دارند

پس شاخه‌هاي ياس و مريم فرق دارند

آري! اگر بسيار اگر كم فرق دارند

 

شادم تصور مي‌كني وقتي نداني

لبخندهاي شادي و غم فرق دارند

 

برعكس مي‌گردم طواف خانه‌ات را

ديوانه‌ها آدم به آدم فرق دارند

 

من با يقين كافر، جهان با شك مسلمان

با اين حساب اهل جهنم فرق دارند

 

بر من به چشم كشتة عشقت نظر كن

پروانه‌هاي مرده با هم فرق دارند

 

شاعر: ابوالفضل فاضل نظری

 

روزگاريست همه عرض بدن مي خواهند

همه از دوست فقط چشم و دهن مي خواهند

 

 ديو هستند ولي مثل پري مي پوشند

 گرگ هايي که لباس پدري مي پوشند

 

آنچه ديدند به مقياس نظر مي سنجند

عشق ها را همه با دور کمر مي سنجند

 

خب طبيعي است که يکروزه به پايان برسد    

عشق هايي که سر پيچ خيابان برسد

 

حروف انگلسی

به نظر شما زیباترین الفبای انگلیسی نوشته کیست؟

این بار این نوشته ها انقدر زیبا هستند که بهتر است خودتان ببینید

روی بال پروانه ها

معرفي سايت

 

سلام، چطور مطوريد؟  درس ها خوبه؟ پول تو جيبي به راست؟ وضعيت عشقيتون ميزوونه؟ اي ول...

خدا رو شكر. تو اين مملكت گل و بلبل بايد هم همينجوري باشه...

يه مجله ي اينترنتي هست كه من هميشه يه نگاه كوچولويي بهش ميكنم، ديدم بد نيست اگر شما هم دوست داشته باشيد يه نگاهي بهش بندازيد...

اينجا رو كليك كنيد

 

مخلص هرچي بچه باصفاست...

معرفي كتاب و مقاله 2

 

زيبا سخن گفتن كيميايي است كه به آساني بدست نمي آيد، براي نائل شدن به اين هدف بايد مهارت هاي زيادي كسب كرد كه يكي از آن ها به كار بردن ضرب المثل در گفتار خويش است. تمامي زبان ها كم و بيش داراي اين چنين جملاتي هستند كه سخنوران آن مرز و بوم بسيار از آنان استفاده مي كنند. من خودم به شخصه از ابتداي تحصيلم ضرب المثل هاي فراوان و بعضا زيبايي به زبان آذري شنيدم كه خود تاييد كننده ي همان گفتارم يعني فراگير بودن ضرب المثل در زبان ها و فرهنگ هاي گوناگون است.

زبان غني فارسي نيز سرشار از ضرب المثل ها و جملات نغز است كه دانستن و يكبار شنيدن آن ها خالي از لطف نيست، به همين منظور اين بار مي خواهم سه فايل PDF را كه در يك فايل Zip فشرده كرده ام را براي شما معرفي كنم. در اين فايل ها ضرب المثل هاي فارسي به همراه كاربرد آن و تعدادي هم به همراه داستان پيدايشش وجود دارد اميدوارم استفاده ببريد:

دانلود مجموعه ضرب المثل

 

اگر دوستان ضرب المثل هاي ديگر زبان ها را نيز در اختيار دارند، لطف كنند به من بدهند تا بتوانيم همگي از آن استفاده كنيم. با تشكر