...مار در آشپزخانه می پروراندیم
در این به ظاهر دانشگاه همواره اتفاقاتی می افتد که دهان را از تعجب ساعت ها باز نگه می دارد و ما نیز همیشه می شنویم اما دم بر نمیاریم، مدتی پیش حکایت های جالبی شنیدم که دیدم حیف است دانشجویان همیشه در صحنه از آن مطلع نباشند.
اکثریت ما در هفته حداقل یکروز سرو کارمان به درب چوبی سلف یا همان آشپزخانه می افتد، به جرات می توان گفت این قسمت از دانشگاه حادثه ساز ترین بخش آن بشمار می آید، از همان روزهای اول که در برنج پخته شده ی سلف کرم های سفید توپول پیدا شد تا همین اواخر که دوتن از دانشجویان در صف انتظار سلف با یکدیگر دعوا کردند و با پاره آجر سر همدیگر را شکافتند، سلفی که هیچگاه معلوم نشد ژتون هایش را چه کسی می فروشد، چه وقت می فروشند، کجا می فروشند و به چه کسانی می فروشند. حتی بعد از طرح "بچه سازی" دانشگاه که برای هر کارمند دانشگاه یکی از دانشجویان را بعنوان وردست گماشتند و به طبع برای فروش ژتون نیز عده ای از دانشجویان را سرکار گذاشتن، اوضاع از آنچه بود وخیم تر شد به طوری که پارتی بازی به اوج خود رسید و ژتون های دانشگاه را حال هرکجایی و به هر تعدادی می توان یافت الا در دستان دانشجویان گرسنه ای که از صبح سر کلاس ها بوده اند و برای نشستن سر کلاس های باقیمانده تا غروب نیاز به یک لقمه گوشت حیوانی نامعلوم و برنج دم نکشیده ی پر روغن سلف دارند، غذاهایی که از نظر تنوع به زحمت به دو سه نوع می رسند. هر چه خواستند با ما کردند هیچ نگفتیم... البته به قول استادی تحصیل در منطقه ی محروم سختی های خودش را دارد.
اما چندی پیش اسناد و مدارکی رو شد و مواردی دیده شد که بهت و حیرت ما را بیش از پیش نمود. سیرت و خوی زشت حیضی و زنبارگی در این دانشگاه در اشخاص برجسته و غیر برجسته و در دانشجویان محترم دیده شده بود اما فقط مانده بود ذکر خیر کسی را بشنویم که اصلا توقع آن نمی رفت، با تبریک و تهنیت به ریاست محترم دانشگاه و مسئولین محترم، آشپز زبردست سلف نیز در زمره ی این باند مخوف قرار گرفتند. این چهره ی فروتن و مظلوم با داشتن همسر و یک فرزند گویا همچنان دل و دیده در گرو جانان نداده و چشم به دنبال هدفی نو و تازه در بین دانشجویان از همه جا بی خبر، به جستجو و کند و کاو مشغولند!

مدت ها بود که دهان به دهان خبرهایی شنیده می شد که مثلا فلانی به پسران غذا نمی دهد ولی در عوض قسمت خواهران را بیشتر رسیدگی می کنند! و یا اینکه به فلان دختر دانشجو پیشنهاد ازدواج نمودند. در ابتدا واحد خبرنگاران زیرزمینی دانشگاه این شایعات را مهمل دانسته و مهر تایید بر این بدنامی نزدند اما در هفته ی پیش زمانی که یکی از دانشجویان که شوهر نیز داشتند، داد و بیداد کنان خرخره ی ایشان را می کشیدند و قصد داشتن ایشان را نزد ریاست محترم و فعال دانشگاه ببرند( که با گریه و زاری فرد خاطی قیل و قال فروکش نمود) همه ی اسرار برملا شد و به قولی خورشید پشت ابرها نمایان گشت حتی با صحبت با یکی از دانشجویان معلوم گشت پیشنهاد ازدواج به ایشان کاملا درست بوده و با وساطت عده ای از دانشجویان بوده که ایشان از شخصیت شخیص این موجود مرموز پرده برداری می کنند و مثل س... از کرده ی خود و اجابت به این درخواست پشیمان می شوند.
نتیجه: زین پس با دیده ی فراخ تری باید به ظرف غذای خود بنگریم که شاید غذای دل نباشد بلکه قضای حاجت باشد...!
آهنگ دیگری از گروه زير زميني " dort kaya " به نام رادیو اسکو
پيشنهاد مي كنم حتما اين آهنگ رو دانلود كنيد ( فوق العاده بمب و استثنایی.. دانلود نکنی از دست دادی )

