...اگر ديديد جواني بر درختي تكيه كرده بدانيد

من اولش نمي خواستم اين پست رو بدم، اما بعدش فهميدم كه من بايد اين پست رو بدم! البته هنوزم شك دارم كه بايد اين پست رو بدم يا ندم! به هر حال الان دارم اين پست رو ميدم... ماجرا از اينجا شروع شد كه...

ادامه نوشته

تکنولوژی در اسکو

هي به من مي گن اينقدر پست افسرده نفرست، شما خودتون قضاوت كنيد وقتي آدم يك گوشه دپرس و غمگين نشسته مي تونه يكهو آهنگ "خوشگل ها بايد برقصند" رو بذاره و بلند بشه نيناش ناش بكنه؟! نميشه ديگه... اما باشه من توي اين پست سعي ميكنم از بدبختي هام حرف نزنم!

سلام دوستان، قبل از هر چی بذارید برای پدر مادر آقای توماس یک صلوات ختم کنیم چون خیلی زحمت کشیدند و این حرومزاده رو بدنیا آوردند! و بعد از اون اعلام کنم استاد گرانقدر وصایا اسامی دانشجویانی رو که بعلت غیبت زیاد و  غیر موجه در کلاس، از امتحان پایان ترم محروم شدند را روی برد دانشگاه اعلام داشته اند. پس قبل از اینکه وقت خودتون رو تلف کنید و بشینید وصایا بخونید یک سری هم به دانشگاه بزنید.

اما تکنولوژی در اسکو چه خبر؟ تكنولوژي بصورت خيلي باسرعت خودش را داره به اسكو مي رسونه بطوري كه ديده شده مغازه هاي قصابي، عطاري و قهوه خانه ها يك به يك، دكان هاي خود را تبديل به خدمات موبايل، گوشي فروشي و خدمات كامپيوتري مي كنند كه البته اين همه شتاب و سرعت معايبي هم دارد. شما به اين عكس نگاه كنيد:

(عكس از: شروين)

اينجا كه ميبينيد يكي از همون مغازه هايي است كه در بهترين جاي اسكو خدمات موبايل و گوشي انجام مي دهد، حالا صرف نظر از اون فلاش، به نظر شما كلمه "تميز" اينجا به چه معناست؟ شايد فكر كنيد گوشيتون رو ازتون ميگيره و تميز ميكنه! نخير. علما خيلي به خودشون فكر كردند و حتي از پنج دقيقه هم بيشتر و فهميدند اين كلمه معادل كلمه themes"" است!!! در اينجا دوتا روايت آورده شده، روايت اول ميگه ايشون خيلي باسواد هستن و قصد داشتن تلفظ درست اين كلمه يعني "تيمز" رو بنويسند ولي دستش خط خورده و اشتباه شده، روايت دوم حاكي از تلفيق لهجه ي زيباي آذري و انگليسي هستش. دوستان در همينجا جا داره به شما آينده سازان بگم اكثر ما اين كلمه را "دِمز" تلفظ مي كنيم كه غلط است و مستحب است آن را اصلاح كنيم.

 و حالا اين عكس:

(عكس از: شروين)

اين از همون عطاري بقالي هاست كه خدمات كامپيوتري هم انجام ميده، منظور ايشون اين بوده كه "سي دي خام موجود است". اما بياييد انگيزه ي اين نوشته را از ديدگاه كارشناسي بررسي كنيم! اولين اشتباه يعني سرهم نوشتن كلمه سي دي و اشتباه آن با كلمه ي مقدس "سيد" است، كه ميگيم حوصله نداشته ماژيك رو از روي كاغذ برداره. دومين خطا در تركيب وصفي عبارت سي دي خام است، كه اون هم بخاطر گويش آذري ايشون بوده، چون در زبان آذري مثل انگليسي صفت و موصوف جايشان را به يكديگر مي دهند، اما كلمه "موجود" اونجا چكار ميكنه؟!!

در آخر مورد ديگري را هم بايد بگويم كه ربطي به تكنولوژي نداره ولي دلم مي خواد بگم! اون هم اشغال معابر عمومي توسط مغازه داران و كسبه است. يك نمونه مثل نجاري، صافكاري در بين راه سلف است كه هميشه عابرين رو مجبور ميكنه براي عبور و مرور وارد خيابان شوند و دوم اون مغازه اي است كه وسط خيابان اصلي شهر، لباس هاي زنانه مي فروشد كه بغير از اشغال پياده رو صحنه ي خيلي هيجان انگيزي هم درست كرده! و من هر وقت از اونجا رد شدم خيلي به خودم خجالت ميكشم و رويم را به ديوار ميكنم، البته دو سه بار براي اطلاعات عمومي و آن هم بصورت زير چشمي به مانكن ها نگاه كردم و خيلي هيجان داشت!! شهردار محترم اسكو بپا خيز....  

 

(عكس از: ني ني)

...دلم گرفته

دوستان اين مطلب نوشته ي من نيست و كپي است! ولي چون ديدم نويسندگان بخاري ازشون بلند نمي شه و من هم دل و دماغي ندارم مجبور شدم اينكارو بكنم...

گردونه شب آرام آرام پیش می آید و همه جا را در تاریکی و خاموشی میبرد.
شب را دوست دارم.شب را می پرستم,شب سکوت است و آرامش,دنیا دنیای دیگری است.
همراه نسیم شب به آسمانها پرواز میکنم.هیچ کس خلوتم را بر هم نمیزند.

نه حرفی نه حدیثی نه ترحمی و نه نگاهی.
در خاموشی عمیق شب,که قلبم و خداوند است,نغمه دلپذیر و خوش آهنگی را می

شنوم که از سر چشمه تقدیر بر می خیزدآشفته و جسور از پشت پنجره به آسمان خیره می شوم و در برابر ستارگان زانو بر زمین می نهم تا به سرود مقدس روشنایی.گوش فرا دهم که
اختران میخوانند.
آرام پا بر دیدگان من می گذارند.میپرسم آیا آمده ای تا درون قلب من جا کنی و فروغی در من بتابانی.ناگهان شهابی آبی رنگ از مهتاب جدا میشود و بر پیشانی خاموش من می لغزد و سبک روح با چشمانی پر از حسرت و آرزو به مهتاب خیره میشوم.

او مرا میخواند و می بیند و می گوید: حتما به تنهایی من گریه می کنی.

به اختران درخشان می گویم:   نازنینان مرا امشب نور باران کنید.
اما افسوس خیلی زود از کنار افق ابرهای شوم به راه می افتند و این شعاع دلپذیر را می پوشانند و در باره همه چیز و همه جا به ظلمت تبدیل می شود.
و باز من و یک دنیا دلتنگی از فراق مهتاب خواهیم ماند.......

 

امشب ای ماه به درد دل من تسکینی              آخر ای ماه تو هم درد من مسکینی

کاهش جان تو من دارم و من میدانم                که تو از دوری خورشید چه ها میبینی

تو هم ای بادیه ی پیمای محبت چون من          سر راحت ننهادی به سر بالینی

هر شب ازحسرت ماهی منو یک دامن اشک      تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی

همه در چشمه ی مهتاب غم از دل شویند        امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی

نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید                که کند شکوه ز هجران لب شیرینی

تو چنین خانه کن و دل شکن ای باد خزان         گر خود انصاف کنی مستحق نفرینی

کی بر این کلبه طوفان زده سر خواهی زد         ای پرستو که پیام آوره فروردینی

(با تشكر از Axor كه گذاشت مطلبش رو كش برم!  )

 

چي بگم، هرچي بگم پر از غمه

اندر احوالات امتحانات

اي دانشجو!!

به گوش باش كه چونان هنگامه ي امتحانات پايان ترم فرا همي رسد نكات زير به خاطر بسپار:

1)زين پس تا آخرين روز امتحانات خواب بر تو حرام باد.

2)تلوزيون را ولو اينكه باغ مظفري بل جواهري در قصري پخش كناد بي خيال همي شو كه وقت بس ناجوان مردانه تنگ است.

3)دير بخواب و زود خيز.

4)شبكه ي گسترده ي جهاني را تعطيل كن ولو به سبب 360 آپ همي كردن.

5)پارك و سينما و كافي شاپ خوردن تا آخرين روز امتحانات مكروه گردد.

6)كتاب فقط كتاب درسي و فيلم فقط فيلم درسي (با توجه به اينكه در ايام امتحانات همگي عجيب سمت مطالعه ي غيردرسي گرايش داريم.)

7)موبايل بازي اعم از اس ام اس و بلوتوث و ارسال صور قبيحه و نواي قبيحه همگي موجب ابطال وقت است و حرام مي باشد.

8)حمام كردن بيش از نيم ساعت و يك بار اصلاحيدن صورت در هفته حرام است.

9)صله ي ارحام ولو ختنه سوران پسردايي باشد يا عروسي شوهر دخترعمه ي همسايه ي ناتني بر تو واجب نمي باشد.نرو...

10)پاچه خواري استاد را از خاطر مبر كه اواجب واجبات است و بسي تو را در پاسيدن درس ياري همي كناد.

آهنگ برتر

دوستان با عرض تسليت به مناسبت فرا رسيدن ايام امتحانات علما صلاح ديدن تا پايان اين دوره ي سوگواري موسيقي متن وبلاگ هميني باشد كه مي شنويد! و اين نوحه سرايي تقديم مي شه به همه ي اون هايي كه داغ كشيده هستند و مي دونند غم درس خوندن عجب مصيبتي است... شايان ذكر است من دو جاي اين نوحه را سانسور كردم ولي اگر بي ادبي اي از اين آقا سر مي زنه به بزرگواري خودتون ببخشيد.

 

 دانشجو گريه كن... گريه

می خواهید معلم عشق باشید؟

پيرزني ۹۱ ساله بعد از يك زندگي شرافتمندانه چشم از جهان فرو بست.وقتي خدا را ملاقات كرد از خدا چيزهايي پرسيد كه همواره دانستن آنها باعث آزارش شده بود.مگر غير از اين است كه همه را يكسان و برابر آفريدي؟پس چرا مردم با هم رفتار بدي دارند؟

خدا جواب داد:هر انساني كه وارد زندگيتان مي شود درسي را به شما مي آموزد و با اين درسهاست كه چيزهاي مختلفي از زندگي و مردم و ارتباطات اجتماعي فرا مي گيريد.پيرزن كاملا گيج شده بود.پس خدا شروع به شكافتن مساله نمود:

وقتي شخصي به تو دروغ بگويد به تو مي آموزد حقيقت  هميشه آنگونه نيست كه وانمود كنند.پس تو مي فهمي كه صداقت هميشه آشكار نيست.اگر مي خواهي از درون قلبهايشان مطلع شوي بايد نقاب هايي را كه زده اند كنار بزني و ماسك خودت را هم برداري و اجازه دهي تا مردم خود واقعي تو را ببينند.

 وقتي كسي به تو دروغ مي گويد به تو مي آموزد كه هيچ چيز هميشگي نيست و اينكه هميشه قدر داشته هايت را بدان و از آنها نهايت استفاده را ببر چرا كه ممكن است روزي آنها را از دست بدهي. حتي اگر اين داشتني ها يك دوست خوب يا پدر و مادر يا عزيزترين شخص زندگيت باشد.چرا كه آنها فقط امروز در كنار تو هستند و بايد قدر آنها را بداني.

وقتي كسي به زندگيت لطمه يا خسارتي وارد مي كند به تو مي فهماند كه پيمان هاي انساني ترد و شكننده هستند. پس مراقبت و محافظت از جسم و روحت بهترين كار ممكن است كه مي تواني انجام دهي.

 وقتي كسي تو را تحقير مي كند به تو مي آموزد هيچ دو نفري مثل هم نيستند. اگر با مردمي مواجه شدي كه با تو فرق داشتند از ظاهر عمل آنها در موردشان قضاوت نكن. به كنه و اصل آنها رخنه كن.

وقتي كسي قلب تو را شكست به تو مي آموزد كه دوست داشتن هميشه اين معني را نمي دهد كه شخص مقابل هم تو را دوست داشته باشد! اما با وجود اين به عشق پشت مكن.چون وقتي شخص مناسب را يافتي آرامش و لذتي را كه او همراه خود مي آورد تمام سختي هاي گذشته ات را مبدل به نيك فرجامي خواهد كرد.

 وقتي كسي با تو دشمني كرد به تو مي آموزد كه هر كسي ممكن است كه اشتباه كند. در اين لحظه بهترين كاري كه مي تواني انجام دهي اين است كه آن شخص را بدون هيچ ريا و خودنمايي عفو كني.بخشيدن كساني كه باعث آزار شما مي شوند مشكلترين كاري است كه مي توان انجام داد.

وقتي كسي را كه دوست داشتي به تو خيانت مي كند به تو مي آموزد مقاوم بودن در برابر وسوسه ها بزرگترين معضل بشر است.در برابر وسوسه ها مقاوم باشيدكه اگر به اين مهم عمل نماييدپاداشتان را مي گيريد.

وقتي كسي تو را فريب مي دهد به تو مي آموزد كه حرص و آز ريشه در بدبختي دارد.از ته دل آرزو كن كه روياهايت به واقعت بپيوندد! اين اصلا مهم نيست كه خواسته هايت چقدر بزرگ باشند. به موفقيت هايت بينديش.اما هرگز اجازه نده تا وسواس فكري بر اهدافت پيروز گردد. فكرهاي منفي را در تله ي مثبت انديشي نابود كن.

وقتي كسي تو را مسخره مي كند به تو مي آموزد كه هيچ شخصي كامل نيست. مردم را با شايستگي هايي كه دارند بپذير و كم و كاستي هايشان را تحمل كن. هرگز شخصي را به خاطر عيوبي كه قادر به كنترل آنها نيست از خود طرد مكن.

پيرزن كه تا اين لحظه محو صحبت هاي خدا بود نگران اين مساله شد كه هيچ درسي توسط انسان هاي خوب داده نمي شود! خدا گفت:

ظرفيت بشر براي دوست داشتن بزرگترين هديه ي من به بشر است. هر عملي كه از عشق سر مي زند نيز به تو درسي مي دهد.

كنجكاوي پيرزن بيشتر شده بود كه خدا شروع به توضيح دادن كرد:

وقتي كسي به تو عشق مي ورزد به تو مي آموزد كه عشق و مهرباني وفروتني و صداقت و حسن نيت و بخشش مي تواند هر نوع شر و بدي را خنثي كند. در برابر هر عمل خير يك عمل شري نيز هست.اين تنها بشر است كه اختيار كنترل و برقراري توازن بين اعمال نيك و بد را دارد.

وقتي در زندگي كسي وارد مي شويد ببينيد مي خواهيد چه درسي به او بدهيد؟!

دوست داريد معلم عشق باشيد يا بدي؟!

و وقتي زندگي دنيوي را وداع گفتيد براي من نيكي به ارمغان مي آوريديا شر و بدي؟!

براي خود راحتي بيشتر فراهم مي سازيد يا دردو عذاب سخت؟!

شادي بيشتر يا غم بيشتر؟!

 

...افسوس

چندي پيش كه در روستاي خود بودم خبري از اينترنت خوندم و اون فكر من رو به خودش مشغول كرد، اما شك داشتم كه دانشجو ظرفيت تجزيه و تحليل چنين مسايلي را داشته باشد لذا تا امشب از عنوانش خودداري كردم، اما حالا كه با كمبود پست و وقت مواجه هستيم بعد نيست ناخنكي هم به مسايل سياسي بزنيم، خبر از سايت BBC بود و با اين مضمون:

تهران- خبرنگاران روز شنبه اعلام کردند که وزير کشور تندرو ايران با گفتن اين موضوع که وي از ايده ازدواج موقت در ايران براي کمک به ريشه کن کردن رشد بي رويه روابط جنسي قبل از ازدواج، حمايت مي کند، باعث ايجاد اختلاف در کشور ايران شده که به شکل سنتي محافظه کار است.

عبارت "ازدواج موقت" که فقط در مذهب شيعه رواج دارد- اما در کشور شيعه مذهب ايران خيلي رايج نيست- يعني عقدي به نام صيغه که طبق آن زن و مرد مي توانند در مدت زمان مشخص شده، بعضي وقت ها کم تر از 24 ساعت، ازدواج کنند.

حالا، مسوولان ايراني ها قصد دارند که اين سنت را نهادينه کنند و دليلشان هم اين است که معتقدند که اين کار به مبارزه با روابط جنسي نامشروع، کمک مي کند. اما بعضي ها هم آن را مجوزي براي فحشا در کشوري مي دانند که روابط جنسي خارج از ازدواج، طبق قوانين اسلامي ممنوع است.

به گفته تلويزيون دولتي ايران، مصطفي پورمحمدي، وزير امور خارجه ايران اعلام کرد: "ازدواج موقت، امر خداست. ما بايد آن را با اصرار، ترويج بدهيم."

وزير کشور که روز پنجشنبه در اين باره صحبت کرده بود، اولين مقام رسمي ايراني است که از مبحثي که چند دهه مطرح بود، حمايت کرد. اولين بار هاشمي رفسنجاني، رئيس جمهور سابق بود که اين بحث را در اوايل سال هاي 1990، مطرح کرد اما با مخالفت روحانيون تندروي کشور مواجه شد.

پورمحمدي گفت: "ما راه حلي براي ميل جنسي جواناني که نمي توانند ازدواج کنند، پيدا کرده ايم". نيمي از جمعيت هفتاد ميليوني ايران را جوانان زير سي سال تشکيل مي دهند.

منبع: آسوشيتد پرس، 2 ژوئن 2007

البته اين گزارش ادامه هم داشت ولي چون مي دونم خيلي ها جنبه ندارند و هنوز در افكار كودكانه خود غوطه ور هستند از نوشتنش خودداري كردم. حالا مي خواهم شما بعنوان دانشجوي اين مرز و بوم و بعنوان كسي كه شايد در رده سني اين خبر قرار مي گيريد، اولين چيزي را كه بعد از خوندن اين خبر به ذهنتون مي رسه ابراز كنيد. به نظرتون مشكل جوون هاي ما همينه؟ اگر هست راه حلش هم همينه؟

 واي بر ما كه اين چنين در خواب غفلت هتيم

باغبان خلوت است وسوت وکور...                                                  

تقدیم به روح پاک آنان که عاشقند و قلب آنها به عشق حضرت دوست می تپد.و محرمی جز حضرت دوست ندارند.هوا بس طوفانی و مرگبار است و از شدت سرما همه قاصدک ها مرده اند و آرزوهای خیالی بر باد رفته اند.دیگر گلی نمانده که گلبرگهایش را به نشانه لبخند رضایت تکان دهد،گویی همه جا را خارها فرا گرفته اند و یکی یکی گلها را خندان می کنند.آه...چه آرزوهایی که برای خود نداشت؟دیگر گلها زیر تازیانه هوی وهوس از بین می روند و به مشتی خاکستر تبدیل می شوند.مقصر کیست؟باغبان؟گل؟خار؟نمی دانم!باغی که زمانی هر گوشه اش گلی بود و هر گل اش پر از عطر دلاویز محبت وعشق،دیگر به کویری تبدیل شده که حس خود را از دست داده فقط می سوزاند.آری می سوزاند و می سوزاند!این است سرنوشت عاشقان!گلها خاصیت خود را از دست داده اندگویی آنها را در کویر سوزان پر از خار رها کرده ایم.آری باغ خلوت است وسوت وکور!حتی گلها هم به همدیگر اعتمادی ندارند وسوز وگداز کویر چشم اعتماد را از آنان گرفته است.چه تلخ است لحظه ای که چشم های یک گل به خودش اعتماد نداشته باشد وعشق خود را کتمان کند.اما باغبان همچنان عاشق است و همچون توتمی جلوی تند باد حوادث ایستادگی میکند.آری به دنبال معشوقان پاکی است که آنها را در خود بپروراند و به آنها روحی دوباره ببخشد.چه بر سر گل آرزوی من آمده است ؟به جائی رسیده است که خودش را نفرین می کند؟اما روح من زنده است دل من زنده است.وهنوز نفس می کشدو گاهگاهی جان میگیرد و بر می خیزد اما از شدت غم به خود می پیچد و می افتد.حضرت دوست تو را قسم می دهم به پاکی این شب که مرا این چنین دیوانه وار،بدور غم های خود می کشاند ومی پیچاند وجانی دوباره می بخشد،به حرمت شبهای بی ستاره،به افق های امید و آرزو و سپیده دم های عرفانی ات،به حرمت عاشقان وجودت که در حرم خود جز پاکی و زلالی چیزی ندارند .عاشقانت را تنها مگذار!آری ((عاقلان نقطۀ پرگار وجودند ولی عشق داند که در این دایره سرگردانند))ای عاشقان!می خواهم بگویم دست مریزاد!آفرین!خوش به حالتان که همیشه و در همه حال با حضرت دوستید.آری به عشق نهفته در وجودتان غبطه می خورم.اینجاست که سخن دکتر علی شریعتی معنا پیدا میکند(خدایا !به هر که دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است).آری این عشق است که زندگی می بخشد.دوستان آیا وقت آن نرسیده است که همه حصارها و زنجیرهایی را که خود به دست خود به دور خود پیچیده ایم و هر یک در نوع خود حکایت از خاطره ای بس اسفناک دارد.پاره کنیم؟آری بر همه اینها باید گریست!آخر به کدامین کار خود اظهار غرور میکنیم و در نهایت تملق و چاپلوسی....!؟اگر لحظه ای را با خود خلوت کنیم در می یابیم که ...!   

                                              

پرواز کن

بیا ای دل بیا با عاشقان باش

بیا خلوت نشین آسمان باش

بیا در این بهار سبز و خرم

تو هم با یک شقایق همزبان باش

بخوان با بلبلان آواز شادی

بیا با اطلسی ها مهربان باش

اگر چه این جهان بسیار زیباست

ولی تو ساکن آن کهکشان باش

جهانی بهتر از هر آسمان است

بیا مهمان خوب آن جهان باش

سحر گاهان بیا پرواز کن باز

سفر کن از جهان و جاودان باش.

...بخدا من بی گناهم

گفتند فوت کرده گفتند پرکشیده گفتند مرده است و همه ی شهر به سوگ می رود، گل مریم در سر هیچ چهارراهی دست هیچ خردسالی نمی توان یافت. آدمی چقدر ارزشمند می تواند باشد که نبودش مهمتر از بودنش می شود... گفتند عروج کرده گفتند به عالیترین جایگاهش بازگشته گفتند انا للله و انا علیه راجعون... و فقط بیرق های سیاه بود که در کنار خیابان ها موج می خورد... به من گفتند نگو گفتند نپرس زیرا عقوبت پرسش عذاب است و آنان که می پرسند گمراهانند و من نپرسیدم و فکر کردم چون می دانستم اندیشیدند گناه نیست.... گفتند رنگ سفیدی بود که تمام ظلمات تاریکی را شست، او درخشید و نور تاباند و هنوز هم گرمایش حس می شود...

گفتم سفیدی چیست؟ گفتند همین نان حلالی که می خوری، گفتم و آن کس که بضاعت نان خوردن ندارد چه؟ گفتند روزی هرکس معین است، گفتم سفیدی چیست؟ گفتند زندگی در پوشش سیاه انسانیت، گفتم مگر سفیدی هم سیاه می شود گفتند اگر ما بخواهیم می شود گفتم نور را کجا می توان دید؟ گفتند در دست های پینه بسته ی کارگری که خدایش را به جهانش نمی فروشد گفتم تو اصلا می دانی کارگری یعنی چه؟ می دانی عرق جبین چیست؟ درد گرسنگی را چشیده ای و می دانی چرا شقایق تن خود را به باد می فروشد و هر روز پژمرده تر می شود؟ گفتند خفه شو! گفتم می دانی در کف گلزار معنویت، خاک گل ها پوسیده است و بوی نای رطوبت می دهد، در این خاک هیچ گلی دیگر جوانه نمی زند... دیگر نگفتند، فقط زدند گفتم چرا با یکدیگر حرف نزنیم؟ چرا خشونت؟ باز هم نگفت و زد....

با چهره ای افگار و زخمی و با چشمانی آکنده از خواهش گفتم پس لطفا مقداری از اون گرما را بدهید تا در این تنهایی مرهمی بر روی زخمم باشد خندیدن و گفتند "برو بابا دلت خوش". خدایا در شگفتم که من نمی دانم و آن ها می دانند یا من می دانم و آن ها نمی خواهند که من بدانم، خدایا اگر عدلت این است من را کافر بپندار و اگر رحمان و رحیم ات این چنین بر چهره ی بشریت سیلی می زند، تو را به کرمت قسم مرا از این جرگه مستثنا بدار... ناگاه دست مهربانی بر شانه ام نشست و گفت: پسرم با من بیا تا جایگاه نور حقیقی را نشانت بدهم...

 برادر جان نمی دونی چه دلتنگم
 نمی دونی برادرجان چه غمگینم
 نمی دونی برادرجان
 گرفتار کدوم طلسم و نفرینم
 نمی دونی چه سخته در به در بودن
 مثل توفان همیشه در سفر بودن
 برادر جان نمی دونی
 چه تلخه وارث درد پدر بودن
 دلم تنگه برادر جان ، برادر جان دلم تنگه
 دلم تنگه از این روزای بی امید
 از این شبگردی های خسته و مایوس
 از این تکرار بیهوده دلم تنگه
 همیشه یک غم و یک درد و یک کابوس
 دلم خوش نیست غمگینم ، برادرجان
 از این تکرار بی رؤیا و بی لبخند
چه تنهایی غمگینی که غیر از من
 همه خوشبخت و عاشق ، عاشق و خرسند
 به فردا دلخوشم ، شاید که با فردا
 طلوع خوب خوشبختی من باشه
 شب رو با رنج تنهایی من سر کن
 شاید فردا روز عاشق شدن باشه

                                                              (ایرج جنتی عطایی)

بازم این نی نی حرف مفت زد!

آقا اجازه !

 


شب شده بود همه با هم فرياد مي زدند حسنك كجايي ؟

اما حسنك به خانه نيامده بود .. حسنك مدت هاست كه به خانه نمي آيد
او به شهر رفته و در آنجا شلوار جين و تي شرت هاي تنگ به تن مي كند.
او هر روز صبح به جاي غذا دادن به حيوانات ، جلوي آينه به موهاي خود ژل مي زند.
موهاي حسنك ديگر مثل پشم گوسفند نيست چون او به موهاي خود گلت مي زند.
ديروز كه حسنك با كبري چت مي كرد،كبري گفت تصميم بزرگي گرفته است!
كبري تصميم داشت حسنك را رها كند و ديگر با او چت نكند چون او با پتروس چت مي كرد.
پتروس هميشه پاي كامپيوترش نشسته بود و چت مي كرد.
پتروس ديد كه سد سوراخ شده اما انگشت او درد مي كرد چون زياد چت كرده بود.
او نمي دانست كه سد تا چند لحظه ي ديگر مي شكند.پتروس در حال چت كردن غرق شد.
براي مراسم دفن او كبري تصميم گرفت با قطار به آن سرزمين برود اما كوه روي ريل ريزش كرده بود .

ريزعلي ديد كه كوه ريزش كرده اما حوصله نداشت .
ريزعلي سردش بود و دلش نمي خواست لباسش را در آورد .
ريزعلي چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت.قطار به سنگ ها برخورد كرد و منفجر شد .
كبري و مسافران قطار مردند. اما ريزعلي بدون توجه به خانه رفت.
خانه مثل هميشه سوت و كور بود .
الان چند سالي است كه كوكب خانم همسر ريزعلي مهمان ناخوانده ندارد او حتي مهمان خوانده هم  ندارد.
او حوصله ي مهمان ندارد.او پول ندارد تا شكم مهمان ها را سير كند.
او در خانه تخم مرغ و پنير دارد اما گوشت ندارد

او آخرين بار كه گوشت خريد چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت
اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنياي ما خيلي چوپان دروغگو دارد

به همين دليل است كه ديكر در كتاب هاي دبستان آن داستان هاي قشنگ نيست.
یادش بخیر ! داستان حسنک کجایی، ُتصمیم کبریُ ، میهمان ناخوانده ، دهقان فداکار و پتروس و ...
همیشه از روی اینها مشق و دیکته می نوشتیم
و حالا اینها شاید فقط قصه باشد برای ما تا با گفتن اینها کوچکتر ها را سرگرم کنیم !

 

 

آقا اجازه! آب ، نان، آباد، بابا
آقا اجازه! غصه، غم، فریاد، بابا

آقا اجازه! دست، پا، سر، بی سر و پا
دارا و خاک و خون او در باد، بابا

آقا اجازه! درس، دفتر، مشق، خودکار
در امتحان آخر خرداد، بابا

آقا اجازه! کودک همسایه می گفت
ما را کمیته بابتِ امداد ... بابا

آقا اجازه! درد، دارو، داد، بیداد
مادر کنار کوچه مان افتاد، بابا

آقا اجازه! آب، مادر، آسیابان
این آب از آن آسیاب افتاد، بابا


آقا اجازه! درس باران، درس آن مرد
پس کو نشانِ وعده ی میعاد، بابا؟!

آقا اجازه! خواستم رازی بگویم
این بار، بار آخری، جان داد بابا

با این همه آقا اجا...  بابا اجازه!
بابای من باش هرچه بادا باد بابا

 

اخبار هفته 4

 

 سلام دانشجویان درس بخون٬ بیست میستا ردیفه؟ خوب خدا رو شکر. هرچی درس خوندین بسه! ضمن عرض تسلیت و تبریک٬ اولی بخاطر ایام فاطمیه و دومی بدلیل ایام فرجه!! دعوت می کنم این هفته که شاید آخرین هفته ی خبر ساز باشه با ما باشید:

 

ادامه روند پيشنهادات بي پايان

دد ددد   ددد    ددددد

 

هركي با اون يكي حرف بزنه جلب و دستگير مي شود

دددد  ددد  د د د د د د د د

اعتصاب ناموفق در برنامه نويسي

ددد دددد ددددد

"شما فارسي رو ياد بگيريد زبان انگليسي پيشكش"، سخنان تند و پند آموز رقيه به آينده سازان فردا

دددد ددد  د د د د د

و اما چند خبر دیگر...... (برای دیدن مشروح خبر روی ادامه مطلب کلیک کنید)

 

ادامه نوشته

زندگی ...

بدون شرح!

کدام غبار...؟

با جوانه ها نوید زندگی است    زندگی:شکفتن جوانه هاست.

هر بهار از نثار ابرهای مهربان      ساقه ها پر از جوانه می شود

                                شاخه چلچراغ می کند

                              هر درخت پر شکوفه باغ....

کودکی که تازه دیده باز می کند یک جوانه است گونه های خوشتر از شکوفه اش

چلچراغ تابناک خانه است خنده اش بهار پر ترانه است چون میان گاهواره ناز میکند

                                  ای نسیم رهگذر به ما بگو

                                این جوانه های باغ زندگی...

این شکوفه های عشق                    از سموم وحشی کدام شوره زار

                             رفته رفته خار می شوند؟؟؟

این کبوتران برج دوستی از غبار کدام کهکشان گرگ های هار می شوند؟

چه لطیف است حس آغازی دوباره،

و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس...

و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن!

و چه اندازه شیرین است امروز...

روز میلاد...

روز تو!

روزی که تو آغاز شدی!

اخبار هفته 3

سلام،  بعلت وقت كم اين هفته مشروح اخبار نداريم و فقط به ذكر عناوين خبري بسنده مي كنيم. دوستان خواننده با استفاده از ذوق و قريحه ي خلاق خود شرح خبر را در ذهن بازسازي كنند! اما قبل از آن به خبري كه هم اكنون به دستم رسيد توجه كنيد:

"طبق درخواستي كاملا ملتمسانه انجمن تعطيل سازي از همه دانشجويان خواست تا ايام فرجه را تا دو هفته ي ديگر آغاز كنيم، در همين راستا در كلاس هاي اين هفته اعلام مي كنيم كه هفته ي بعدي آخرين كلاس است، انجمن تعطيل سازي ضمن آرزوي موفقيت براي دانشجويان اين اقدام را بسيار پسنديده دانست ولي با اين حال با توجه به گروهي بودن اين حركت خواستار نظرات شما نيز مي باشد"

و اما عناوين بدون شرح خبري:

 

ازدواج خانم عيوض زاده با برادر خانم آبادي

ددد ددد دددد   ددد

كمرنگ بودن تظاهرات ۱ خرداد در شهرهاي آذري زبان و افزايش نيروهاي پليس براي جلوگيري از اين مهم

ددد ددد   ددد  ددد

بهرام هم بالاخره از كوره در رفت و با زبان شيرين رياضي فهماند كه هر حدي هم بالاخره كران بالا دارد

دددد دددد ددددددد

"كلاس رياضي مهمتر است يا مسابقات دست ۸! فوتبال داخلي؟" استقبال عجيب و غريب دانشجويان از ورزش فوتبال

ددد ددددد دددد

رژه ي صدها موتور و موتورسوار در اسكو به مناسبت آزادي خرمشهر

دددد ددد دددد

خشم خاله ناصحي و اخراج دو بازيكن خاطي

دددد دددد  دددد

"شايد در مسجد و در بارگاه ملكوتيش بتوان برنامه نويسي را ياد گرفت" تدريس درس برنامه نويسي در مسجد جامعه اسكو توسط علي +۲

ددد دددد ددددد

تشكر انجمن حذف امتحانات زايد از انسجام و همبستگي دانشجويان به خاطر عقب انداختن امتحان گسسته

ددد دددد ددد

با آرزوي ساعاتي خوش، هميشه شاد باشيد و  هميشه باصفا

اسلایدهای برنامه نویسی

سلام، مي بينم كه همه درس مي خونيد و به وبلاگ سر نمي زنيد  اميدوارم همگي موفق باشيد. طبق درخواست دوستان اسلايدهاي برنامه نويسي رو توي وبلاگ مي ذارم تا بتونيد حسابي توي امتحان بيست بگيريد  با تشكر از MiM و شركت "ماه نو" كه Hosting فايل ها رو بعهده دارند. راستي ني ني هم گناه داره ديروز اومد پيش من گريه مي كرد و مي گفت به بچه ها بگو نوشته هاي منو تحريم نكنند و نظر بذارند، دوستان گناه داره بچه است، يتيمه! و دلش مي شكنه براش يه چيزي بنويسيد خوشحال باشه

 

اسلايدهاي برنامه نويسي

خواستن توانستن است

دوست من حتي اگر خورشيد را هم بخواهي از آن تو مي شود كافي است دستان توانايت را همگام با ذهن جسورت در مسير رسيدن قرار بدهي و خواهي ديد هيچ مقصدي دور نيست. چرا مي گذاري "نون" نتوانستن از هر حرفي روانتر هجا شود، چرا مي گذاري هاله ي نااميدي تو را محو و ناپيدا گرداند، تا بر مركب جواني سوار هستي شوره زار سختي را بسرعت طي كن و خواهي ديد انتهاي هر كويري آسمان است جايي كه خورشيد هم در آنجا به زمين نزديك است. براي حس وجود ماه لازم نيست حتما به خود سختي مضاعف رفتن به آن را بدهيد، روزگار، خلقت حكيمانه اش به گونه اي است كه حتي آن پيرمرد روستايي هم شب ها بر روي بام خانه اش مي تواند ماه را ببويد و مي تواند زير لطافت سفيدش شب رنگيني را به صبح برساند بدون آنكه بداند جاذبه در ماه كمتر از زمين است و بدون آنكه اصلا علت جزر و مد را بداند. فضانورد، خوشبختي را در گام برداشتن روي سطح ماه حس مي كند و پيرمرد با نگاه كردن به آن، و به خدا كه هر دو لذت يكساني دارند.

دوست خوب من اين درست كه علم و دانش شيره ي وجودي هر آفرينشي است و من باور دارم ساده ترين كار، درس خواندن است اما بدان كه اين آخر راه نيست و شنيده ايم " راه هاي رسيدن به خدا به تعداد تمام آدم هاست"، مگذار تجربه تلخ ناكامي در يك راه سد و مانعي براي راه هاي ديگر باشد. به قول سهراب بگذاريد ذهنمان هوايي بخورد، زندگي را دور بزنيد و نزديكترين راه سعادت خود را بيابيد مطمئن باشيد كه مقصد هر راه درستي مشترك است و من فرق زيادي بين يك نوازنده ي خوب و يك دانشمند دانا نمي بينم.

 

 

 

پيش به سوي بيست هاي حقيقي!