دریاب مرا دریا

ای بر سر بالینم افسانه سرا دریا
افسانه عمری تو باری به سر آ دریا
ای اشک شباهنگت آیینه صد اندوه
ای ناله شبگیرت آهنگ عزا دریا
با کوکبه خورشید در پای تو می میرم
بردار به بالینم دستی به دعا دریا
امواج تو نعشم را افکنده در این ساحل
دریاب مرا دریا دریاب مرا دریا
زان گمشدگان آخر با من سخنی سر کن
تا همچو شفق بارم خون از مژه ها دریا
چون من همه آشوبی در فتنه این طوفان
ای هستی ما یکسر آشوب و بلا دریا
با زمزمه باران در پیش تو می گریم
چونچنگ هزار آوا پرشور و نوا دریا
تنهائی و تاریکی آغاز کدورت هاست
خوش وقت سحر خیزان وان صبح و صفا دریا
بردار وببر دریا این پیکر بی جان را
در سینه گردابی بسیار وبیا دریا!
تو مادر بی خوابی من کودک بی آرام
لالایی خود سر کن از بهر خدا دریا
دور از خس و خارم کن موجی زن و پاکم کن
وین قصه مگو با کس کی بود او کجا...؟دریا!
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۶ ساعت 8:41 توسط NiNi
|