عكس از ني ني

 

استاد حالا ديگه ماشين خريدي خشن شدي نمره نمي دي؟يادت رفته چقدر مهربون بودي،‌هفده مي دادي هجده مي دادي نوزده مي دادي، يادته زلف قشنگت رو به سمت جنوب غربي پريشون مي كردي تا شوره زار تاس سرت پيدا نباشه يادته با اون لپ هاي قرمز خوشگلت هي به ماها مي خنديدي و هي آدم با ديدن دندان هاي سفيدت حض مي برد... پس كجا رفت اون همه صفا و دوستي؟ كجا رفت اون نگاه شيطونت؟ الآن هم مي خندي ولي چرا ده مي دي يازده مي دي دوازده مي دي، نكنه عاشق شدي نكنه دلت رو بردي با خود به جاي ديگه، اونجا كه خدا برات لالايي ميگه! آخه من قربون قالپاق هاي اون رخش نقرآبيت بشم، يادته وقتي با ميني بوس ميومدی چقدر باحال بودي؟ يه بار درس كم مي دادي يه بار كلاس رو زود تعطيل مي كردي، يه بار برق ها مي رفت و ما مي رفتيم خونمون و حتي بارها شد كه كل كلاس شش ساعته رو صرف حل يك برنامه ده خطي مي كردي... يادته وقتي صدات مي كردم عمو علي، با گوشه ي چشم هاي بادوميت، اون چشم هاي چموش ناقلات نگاه پرمهري به من مي انداختي و به من لبخند مي زدي و بعدش هجده دادي... يادش بخير، كاشكي همه چيز مثل ترم اول مي شد مثل همون صبح هاي زوديي كه اينقدر عجله داشتي به ميني بوس برسي و يادت مي رفت زلف هاي افسار گسيخته ات رو آب و شونه كني و اون ها مثل مرغ هاي سرگردون هركدام به سويي شناور بودند، آخ كه چقدر اون موهاي بهم ريخته ات را دوست دارم، كاش مي گذاشتي تا بيايم و با دست هاي خودم برايت صافشون كنم، افسوس كه اين دنياي مادي انسان ها رو هم متحول مي كنه. در آخر اي عمو علي خوب و نازم، اي كه من با تو سرفرازم، من به فداي اون دكترات بشم كه مي دونم شاگرد اول دكترا بودي، نگاهي مجدد از سر تفقد و خيرخواهي به اون برگه هاي ناقابل بنداز شايد ذره اي اشتباه و غفلت رخ داده باشد.