**قبل از هر چیز از همه ی مسئولین بویژه رییس دانشگاه به خاطر ناهار خوب امروز تشکر می کنیم***

امروز روز دانشجو بود روزی که سه دانشجو به دست ریس جمهور آمریکا، جان اف کندی در محیط دانشگاه به قتل رسیدند.... دکتر شریعتی در این باره فرموده اند: "اگر اجباری به زنده ماندن نبود، خود را در برابر دانشگاه آتش می زدم....

این ها بخشی از سخنان مجلس گردان امروز، که استاد قرآن دانشگاه نیز هستند، بود. مجلسی که بوسیله دود کباب آشپزخانه فضایی بسیار عرفانی و شاعرانه داشت. گویی روی ابرها نشستی و به یاد آن سه شهید دانشجو دلت می خواد های های گریه کنی. اما خبری از گریه نبود، با اینکه بعلت برنامه ریزی های دقیق و سنجیده، مراسم بزرگداشت روز دانشجو دقیقا مصادف با شهادت پنجمین اختر تابناک عالم علم بود، اما دانشجویان برخلاف اصرار مجلس گردانان باز هم به جای صلوات دست می زدند. البته تقصیری ندارند، طفلک ها خسته شدند، زیرا از وقتی چشم باز کردند هر مجلسی در مدح شهادت یک نفر برگزار شده است...

من نمی دانم این چه سنتی است؟ چی میشه اگه به جای روز شهادت یک نفر ، روز تولدش را گرامی بداریم؟ چرا روزهای تولد را به جای ایام شهادت تعطیل نمی کنیم؟. بگذریم... با توجه به این تصادف سخنران بعدی به جای صحبت در مورد دانشجو طبق معمول صحبت های دینی فرمودند و در آخر چند جمله عنوان کردند که به نظر خودشان قشنگ ترین جملات زندگی ایشان بوده و خیلی با این جملات حال کردند، ایشان حتی از دانشجویان درخواست کردند که این جملات را بنویسند... و حتما می توانید حدس بزنید که حتی یک نفر هم چیزی ننوشت! با اینکه یاران در حفظ این جملات گوهر بار مسامحه نمودند اما من یکی از آن ها در قلب خویش حفظ کردم تا برایتان بگویم: "ارزش زمان را بدانید تا در آینده زمان ارزش شما رابداند"

در این مجلس خبری از چای و شیرینی و شربت و پذیرایی نبود، تنها چیزی که به دست دانشجویان دادند یک برگه در مورد زندگی آن سه شهید بود، و اون هم چون عکس پادشاه رژیم طاغوت بر روی آن بود، بچه ها بدور انداختند!!

و اما در آخر مجلس، دانشگاه هزینه کرده بودند و معمم آورده بودند تا نماز را بعد از مجلس دانشجویان به جماعت اقامه کنند، اما وقتی از دانشجویان خواستند که بروند به نماز......


به نظر شما نماز مهمتر بود یا کباب؟