خوب دوستان اين ترم نيز بگذشت، دو سال از عمر با هم بودن ما نيز بگذشت... حالا ديگه به نيمه ي راه رسيديم و ديري نمي پايد كه آن نيز بگذرد...

خسته نباشيد، اميدوارم كه همگي با توجه به زحمتي كه كشيديد نتيجه ي مطلوب را گرفته باشيد. من طبق عادت بعد از پايان هر ترم يك پست با اين چنين مضموني مي نويسم ولي اين دفعه فقط به يك شعر كه شايد بارها شنيده باشيد بسنده مي كنم و اگر عمري باقي بود، ديدار را به آغاز ترم ديگر وعده مي دهم...

 

چه آغازي چه انجامي

چه بايد بود و چه بايد شد

در اين گردابه وحشت زا

چه اميدي چه پيغامي

كدامين قصه ي شيرين

براي كودك فردام

 

زمين از غصه مي ميرد، گل از باد زمستاني

شعور شعر ناپيدا در اين مرداب انساني

همه جا سايه ي وحشت

همه جا چكمه ي قدرت...

 

كه مي گويد جهاني اين چنين زيباست

جهاني اين چنين رسوا كجا شايسته ي روياست

چه آغازي چه انجامي چه اميدي چه پيغامي

سوالي مانده بر لب هام كه مي پرسم من از دنيا

به تكرا غم نيما كجاي اين شب تيره بياويزم

قباي ژنده ي خودر را؟...

 

با تشكر از همه ي دوستان خوبم كه در طول اين ترم به من كمك كردن و خسته نباشيد به همه ي كاركنان و اساتيد دانشگاه كه باعث شدن من نوعي در گوشه اي از اين خاك پهناور به تحصيل علم مشغول شوم. در آخر ممكن است بپرسيد جريان اين عكس چيه كه هيچ ربطي هم به اين پست ندارد! اين همان شخصيتي است كه من به خاطرش اين ترم سه واحدم هَف!‌(حذف) شد... به شما هم توصيه مي كنم فيلم Borat رو تهيه كنيد و حتما ببينيد...

 

 

با گرمترين درود ها و بدرودها براي شما، ني ني