این روزها رادیو و تلویزیون و همه ی رسانه های ارتباطی آنقدر در مورد کیف و کفش و بازگشایی مدارس صحبت می کنند که ناخودآگاه یاد انسان را با خود به دوران تحصیل می برند، همان روز اول دبستان که وقتی دست های مادرم را رها کردم اشک های کوچکم راه فرار خود را پیدا کردند و به گونه ای آرام که غرور مردانه ام را خدشه دار نکنند، قطره قطره مظلومانه بر گونه هایم رد باریک نمک زار خود را به جای می گذاشتند. حالا می فهمم چرا کودکی که تازه متولد می شود گریستن را بهترین مقدمه ی آمدن می داند زیرا ورود به مرحله ای تازه و بزرگ بسیار سخت است، تغییر عادت سخت است و سخت است برای عزیز دردانه ای که یک عمر در آغوش خانواده بوده و حالا یک کیف پر از خوراکی و چندتا دفتر و مدادهای تازه تراشیده شده بر پشتش و یک حیاط درندشت بهمراه صدها کودک ناآشنا روبرویش. چه زود همه چیز عادی شد، چه زود خانه ی دوم خود را در مدرسه پیدا کردیم و دیگر بغلدستی دشمن نبود بلکه به نوعی شریک زندگی بود. دوران دبستان به عقیده ی من دوران بی ریایی و پاکی بود چه بی غل وغش بودیم، چه صمیمانه می خندیدیم، مثل سال های راهنمایی معلم را مسخره نمی کردیم و با صداهای  بچه گانه افسار کلاس را از دست معلم نمی گرفتیم، اما دوران راهنمایی مرز تفکر و کودکی بود، دیگر خوراکی های خودمان را نصف نمی کردیم، بعید نبود اگر کسی پاک کن دیگری را کف برود و گهگاهی پای خود را جلوی پای رفیقش بگیرد تا از به زمین افتادن او لحظه ای بخندد و در آن زمان بود که معلم انشایمان از ما پرسید "دوست دارید در آینده چه کاره بشوید؟" "پدرتان را بیشتر دوست دارید یا مادرتان" و یا "تعطیلات تابستان را چگونه گذراندید؟". دیری نپایید که کلماتی مثل دبیرستان، بلوغ، عشق اول و دوست صمیمی به زندگی هایمان رخنه کرد و شیرین ترین سال های تحصیلی امان را با خود به ارمغان آوردند، سال هایی که دیگر در پشت همه ی شیطنت هایمان تفکری مرموز خفته بود، اگر دبیر بر سرمان فریاد می کشید طنین صدایش رعشه برانداممان نمی انداخت دیگر نمی پرسیدند دوست دارید چه کاره شوید؟ حال سوال این بود "علم بهتر است یا ثروت؟"، خواسته ی دبیر توصیف بهار بود توصیف ریزش برگ های خزان و در دل می گفتم کاش رنگ عشق را می پرسیدند، رنگ آن قرارهای بعد از مدرسه، قدم زدن های در پارک با کیف و کتاب و آن تلفن های یواشکی...

همه ی این ها گذشت و حالا آخر و عاقبت ما شده تحصیل در دانشگاه بین المللی اسکو که حتی یک نفر ورودی جدید هم حاضر به ثبت نام در این مرکز علمی نشده و از ما می خواهند انتخاب واحد کنیم، آخه عزیزم کدوم انتخاب، کدوم کشک کدوم ماست؟ مگر در مجموع چندتا واحد با ساعات و روزهای مختلف ارائه شده است که ما انتخاب واحد هم بکنیم؟ ما رو سر کار گذاشتید یا خودتون رو؟ همین چندتا واحد ارائه شده را با توجه به پیشنیاز ها برامون انتخاب کنید، هفته بعدش ما میایم اضافی هاش رو حذف می کنیم! ثانیا در جایی که تمام دانشگاه ها به صورت اینترنتی انتخاب واحد می کنند اونوقت ما باید برگه انتخاب واحد را پس کله ی دوستمان بگذاریم و سرپا انتخاب واحد بکنیم! خوب آقای مسئول اگه تو تبدیل به واحد شدی حداقل دوتا میز بذار اونجا، برداشته برای من خلاقیت ایجاد کرده و سایه بون زرد گذاشته! اون هم کجا؟ لیست واحدهای ارائه شده و تجمع دانشجویان اینطرفه اونوقت سایه بون اونطرفه! خدایا از شر وسوسه های شیطان به تو پناه می برم... .